به روز شده در تاریخ ۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۱۵
در مطلب امروز دانلود دیکشنری انگلیسی به فارسی و بالعکس sundic را برای شما در نظر گرفته ایم.
فهرست مطالب
معرفی دیکشنری sundic برای موبایل
این دیکشنری از دو حالت انگلیسی به فارسی و بالعکس پشتیبانی می کند. امکان نصب این برنامک تنها بر روی گوشی های مجهز به سیستم عامل اندروید امکان پذیر می باشد. جهت دانلود اپلیکیشن ساندیک sundic به این لینک مراجعه نمایید. استفاده از این برنامه رایگان می باشد.
طبق آخرین اطلاعات برنامه کافه بازار، این فرهنگ لغت تاکنون بیش از ۲۰۰ هزار بار دانلود شده است. حجم آن به نسبت کم بوده و نمره ۳.۹ از ۵ را کسب کرده است. این اپلیکیشن در دسته کتابها و منابع جای دارد.
بعد از نصب برنامه بر روی گوشی موبایل خود، صفحه روبرو را خواهید دید:
در این قسمت بایستی زبان مدنظر خود را انتخاب کنید. متذکر می شویم که دیکشنری انگلیسی به فارسی و بالعکس sundic از حیث علمی فاقد کیفیت لازم می باشد. یعنی این فرهنگ لغت برای افراد حرفه ای یا زبان آموزان سطح پیشرفته Advanced توصیه نمی شود.
بعد از آنکه در نوار جستجو، واژه مدنظر خود را تایپ کردید، نتیجه برای شما نمایش داده می شود. این برنامک application تنها معادل های مرسوم یک واژه را نشان می دهد. ضمناً امکاناتی مثل تلفظ واژه انگلیسی، کاربرد واژه در جمله و لیست اصطلاحات نیز پیش بینی نشده است.
معادل واژه help در دیکشنری sundic:
کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن با، همدستی کردن، مدد رساندن، بهتر کردن، چاره کردن، کمک، یاری، مساعدت، مدد، نوکر، مزدور
معادل واژه help در دیکشنری آریانپور:
help
کمک، یارى، زاورى، یاورى، پایمردى، مدد، امداد
he gave me help
او به من کمک داد.
do you need help?
نیاز به کمک دارى؟
can I be of any help to you?
آیا مىتوانم به شما کمک کنم؟
to go to somebody’s help
به کمک کسى رفتن
thank you for your help
از کمک شما سپاسگزارم.
کمک کردن، یارى دادن، پایمردى کردن، مددکردن، امداد کردن
help! I am drowning!
کمک! دارم خفه مىشوم!
to help the poor
به بینوایان کمک کردن
they helped each other
آنان به یکدیگر کمک کردند.
please help me, I’ve lost my way
لطفا به من کمک کنید، راه خود را گم کردهام.
God helps those who help themselves
خداوند به کسانى کمک مىکند که در فکر کمک به خود هستند.
(با: pu یا nwod یاni یا otni و غیره) در انجام کارى کمک کردن
to help a blind man across the street
مرد کورى را در گذشتن از خیابان کمک کردن
to help an old lady get into a bus
در سوار شدن به اتوبوس به پیرزنى کمک کردن
تسهیل کردن، میسر کردن، ترویج کردن
a tax to help schools
مالیاتى براى کمک به مدارس
a medicine that helps a cold
دارویى که سرماخوردگى را برطرف مىکند
جلوگیرى کردن، خوددارى کردن، چارهکردن، درمان کردن
I can’t help it
کارى از من ساخته نیست (دست خودم نیست).
he can’t help coughing
او نمىتواند جلوى سرفهى خود را بگیرد.
I couldn’t help laughing
بىاختیار زدم زیر خنده (نتوانستم از خنده خوددارى کنم).
a misfortune that can’t be helped
مصیبتى که چارهپذیر نیست
Aspirin helps a headache
آسپرین سردرد را چاره مىکند.
(مشتریان و غیره را) خدمت گذارى کردن، راهنمایى و فروشندگى کردن
my wife helps with the kitchen and I help with the cash register
زنم در آشپزخانه کار مىکند و من صندوق پولها را مىچرخانم.
مفید بودن، سودمند بودن، به درد خوردن
patience will always help
صبر همیشه کمک است.
money doesn’t help, it’s love that counts
پول به درد نمىخورد، عشق مهم است.
timely rains helped the crops
بارانهاى به موقع براى محصولات نافع بود.
چاره، درمان
this ill man is beyond help
بیمارى این مرد چارهپذیر نیست (به این مرد نمىشود کمکى کرد).
a situation for which there was no help
وضعیتى که چارهاى بر آن متصور نبود
یاور، وردست، مستخدم، کلفت، نوکر، کارگر کشتزار
in their farm, hired help ate with the rest of the family
در مزرعهى آنها کارگران اجیر با بقیهى خانواده خوراک مىخوردند.
for the party, we needed extra help
براى مهمانى نیاز به کمک (یا مستخدم) اضافى داشتیم.
the help wanted column
ستون آگهىهاى استخدام (در روزنامه)
——————————————————————————–
* be of help
مفید بودن، سودمند بودن، چارهگر بودن، کمککردن
if you can’t be of help at least get out of the way!
اگر نمىتوانى کمکى بکنى لااقل از جلوى راه برو کنار!
opening the window was of no help either
بازکردن پنجره هم فایدهاى نداشت.
* cannot help but
مجبور خواهد بود، چارهاى نخواهد داشت مگر اینکه، حتما
your plan cannot help but end in disaster!
نقشهى شما پیامدى جز فاجعه نخواهد داشت!
* can not help oneself
از خوددارى عاجز بودن، ناتوان بودن (در جلوگیرى)، اختیار دست خود (کسى)نبودن
he can’t help himself, he is blind and old
او تقصیر ندارد، نابینا و سالمند است.
* help oneself to
(خوراک) برداشتن، براى خود غذا کشیدن
بدون اجازه برداشتن، دزدیدن، بلند کردن
he helped himself to a big sandwich
او یک ساندویچ بزرگ برداشت.
* help out
(در انجام کارى) کمک کردن
she does all of the housework and her husband does not help out at all
او همهى کارهاى خانه را مىکند و شوهرش اصلا کمک نمىکند.
* so help me (God)
(به خدا) قسم، سوگند مىخورم (به خدا)
give back my money or I am going to the police, so help me God!
پولم را پس بده والا به خدا قسم به شهربانى مراجعه خواهم کرد!
نظرات