به روز شده در تاریخ ۲ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۷
در یادداشت امروز قصد داریم به بررسی معانی مختلف فعل have در زبان انگلیسی بپردازیم. برخی از واژگان در زبان انگلیسی بسیار حیاتی و پرکاربرد هستند. این افعال معمولاً در صحبت های روزانه به دفعات زیاد تکرار می شوند. در کنار این کاربردهای فراوان، دانستن معانی مختلف آنها نیز مهم است. فعل کمکی و اصلی have یکی از این همین افعال است.
در زبان انگلیسی، واژگان علاوه بر داشتن معنای اصلی دارای معانی متعدد ضمنی نیستند. در کنار این موارد، حضور افعال در ساخت افعال چند کلمه ای، اصطلاحات و ضرب المثل نیز کار را پیچیده تر می کند. امروز قصد داریم معانی مختلف فعل have در زبان انگلیسی را واکاوی کنیم.
داشتن
to have wealth
ثروت داشتن
he does not have any money
او پولى ندارد.
I used to have a bicycle
من دوچرخهاى داشتم.
to have brothers and sisters
برادر و خواهر داشتن
he doesn’t have the courage to do it
جرات انجامش را ندارد.
have you got a pencil?
آیا مداد دارید؟
دارا بودن، در خود داشتن
a week has seven days
هفته هفت روز است.
she has blue eyes
چشمان او آبى است.
this house has four rooms
این خانه چهار اتاق دارد.
رنج بردن از
to have a cold
سرماخوردگى داشتن
to have a headache
سردرد داشتن
he had cancer
او سرطان داشت.
(از راه تجربه) به دست آوردن، - گذراندن
we had a very good time
به ما خیلى خوش گذشت.
the time we had together passed quickly
زمانى که با هم گذراندیم زود گذشت.
(دانش داشتن) دانستن
to have only a little Spanish
فقط کمى اسپانیایى دانستن
(در فکر یا اندیشه) داشتن
to have an idea
فکرى (در سر) داشتن
what do you have in mind?
نظرت چیست؟ به چه فکر مىکنى؟
در افواه بودن
gossip has it that…
شایع است که ...
به دست آوردن
he has the hearts of his countrymen
او قلوب هممیهنان خود را به دست آورده است.
he has my vote
به او راى مىدهم.
they have our confidence
ما به آنان اطمینان داریم.
دریافت کردن، - کردن
have a look at it
نگاهى به آن بکن.
do you have any news of him?
آیا از او خبرى دارى؟
خوردن، میل کردن
have some tea
چاى میل بفرمایید.
when did you have breakfast?
کى صبحانه خوردى؟
I haven’t had anything to eat in two days
دو روز است که چیزى نخوردهام.
بچهدار شدن
that woman can’t have children
آن زن بچهدار نمىشود.
when are you going to have your child?
کى بچهدارى مىشوى؟
(دعوا و بحث و غیره) کردن
we had a fight
دعوایمان شد.
they are having an argument
دارند جر و بحث مىکنند.
واداشتن، گماشتن، گماردن
I had her clean her room
او را واداشتم اتاقش را تمیز کند.
I will have the room painted
خواهم داد اتاق را رنگ بزنند.
have him do this first
اول بده این کار را بکند.
ابراز داشتن، از خود نشان دادن
have pity on me!
به من رحم کن!
she had the kindness to come
او آنقدر مهربان بود که آمد.
(به صورت منفى) اجازه ندادن، تحمل نکردن
I won’t have you criticize my father!
اجازه نخواهم داد از پدرم انتقاد کنى!
گول زدن، چیره شدن یا بودن
they were had in that business deal
در آن معاملهى تجارى گوششان را بریدند.
I had my opponent now
آنگاه بر حریفم چیره بودم.
رابطهى جنسى داشتن با
several men have had her
چندین مرد با او رابطهى جنسى داشتهاند.
این واژه به عنوان فعل معین یا کمکى کاربردهاى فراوانى دارد از جمله: I- ساختن ماضى نقلى و ماضى بعید و غیره:
I have written
نوشتهام
I had written
نوشته بودم
I shall have written
نوشته خواهم بود
if I had known I would have written
اگر مىدانستم نوشته بودم.
II- با مصدر به کار مىرود (براى بیان لزوم یا محضور)
I have to go (or I have got to go)
باید بروم.
III- صرف فعل evah در زمان حال:
I have
من دارم
you have
تو دارى، شما دارید، شماها دارید
he (she, it) has
او (زن یا مرد یا چیز) دارد
we have
ما داریم
they have
آنها دارند
(شخص یا ملت) ثروتمند، دارا
the haves and have-nots
داراها و ندارها
اصطلاحات و ضرب المثل ها با کلمه have
* had better
(بدون ot به کار مىرود) بهتر است که، بهتر بود که
he had better study hard or he will fail
بهتر است سخت درس بخواند والا رد خواهد شد.
* have at
حملهکردن به، زدن
if he doesn’t give the money, have at him!
اگر پول را نداد بزنیدش!
* have done
به پایان رساندن، خاتمه دادن، دست نگه داشتن
* have had it
(خودمانى)
خسته بودن از، بیزار بودن، جان به لب بودن
دیگر محبوب یا به درد خور نبودن
I have had it with these workers, I’ll resign tomorrow!
از دست این کارگران کارد به استخوانم رسیده، فردا استعفا خواهم داد!
this car has had it
این اتومبیل کار خود را کرده است.
* have it good
(عامیانه) راحت و آسوده بودن، موفق بودن، روى پرقو بودن
* have it off
(انگلیس - خودمانى) رابطهى جنسى داشتن، جماع کردن
* have it out
(از راه دعوا یا مذاکره) موضوعى را حل کردن
* have on
پوشیدن، در بر داشتن
what did she have on?
چى پوشیده بود؟
* have to be
(عامیانه) بودن (بدون شک و تردید)، حتما بودن
this has to be the best movie of the year
مسلما این بهترین فیلم سال است.
* to have and to hold
(عبارتى که در برخى مراسم زناشویى به کار مىرود) براى تمام عمر داشتن
نظرات